فرهنگی


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
سلام علی آل یس سلامی چو بوی خوش آشنایی به وبلاگ صبح امیدخوش آمديد
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



مفيد ترين مطلب را انتخاب كنيد.

شکرانه
نویسنده : خدیجه
تاریخ : سه شنبه 15 بهمن 1398

 

هادی اگر تویی که کسی گم نمی شود

جامعه کبیره از نگاه هدایتگر تو ، تابیدن می گیرد.

خدا را شکر با یادت بهترین لحظات  رزق و روزی ام شد.


|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نیروهای غیبی یاور امام هادی علیه السلام
نویسنده : خدیجه
تاریخ : سه شنبه 15 بهمن 1398

روزی متوکل به نود هزار سواره از ترک‌های ساکن سامرا دستور داد هر کدام ظرف علف اسب خود را از گِل سرخ‌رنگ پر کنند و در وسط یک میدان وسیع روی هم بریزند . 
گل‌ها به شکل همانند یک تپه بزرگ درآمد. متوکل بالای تپه رفت و امام هادی علیه السلام را نیز فرا خواند و گفت:« تو را خواسته‌ام که لشگریان مرا تماشا کنی.» 
لشگریان متوکل همه لباس رزم به تن و شمشیر در دست داشتند. 

غرض متوکل از این کار، ترساندن افرادی بود که قصد قیام علیه او را داشتند و ترس موکل بیشتر از امام هادی علیه السلام بود که مبادا به یکی از خاندانش دستور قیام دهد. 
امام هادی علیه السلام به متوکل فرمود:« آیا می‌خواهی من هم لشگرم را به تو نشان بدهم؟» 
متوکل گفت:« بله.» 
امام هادی علیه السلام دعایی کرد. ناگهان میان آسمان و زمین و میان مشرق و مغرب، فرشتگانی مسلح ظاهر شدند. 
متوکل با تماشای این صحنه از هوش رفت.

پس از آنکه به هوش آمد، امام هادی علیه السلام فرمود:« ما در دنیا با شما درگیری نداریم و مشغول به امر آخرت هستیم. نترس و بیهوده به ما بدبین نباش.» 

منابع:

  • بحارالانوار، ج 50، ص 158، شماره 44 از کتاب خرایج.


:: موضوعات مرتبط: دین و زندگی 11 , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1

در روزگار حکومت متوکل زنی ادعا کرد که زینب دختر فاطمه زهرا سلام الله علیها است .

متوکل به او گفت: تو زن جوانی هستی و از زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله سالیانی گذشته است. 

آن زن گفت: رسول خدا دستش را بر بدن من کشیده است و از خداوند خواسته که هر چهل سال جوانی ام را به من برگرداند و من این مطلب را تا به حال برای مردم اظهار نکردم.

متوکل سران ابی طالب و فرزندان عباس و قریش را خواست و مشورت کرد آنها گفتند در فلان تاریخ زینب دختر حضرت فاطمه علیه السلام وفات یافته است ولی آن زن می گفت دروغ است . 

متوکل گفت: من از فرزندان عباس نیستم اگر نتوانم حجت و دلیلی نقض سخن این زن بیاورم. 

اطرافیان گفتند: امام هادی علیه السلام را بخواه امید است که پاسخی داشته باشد.

امام هادی علیه السلام به آن زن فرمود: گوشت بدن فرزندان فاطمه بر درندگان حرام است بنابراین اگر راست می گوئی داخل محوطه درندگان بشو. 

آن زن گفت: دیگران که در این مجلس مدعی هستند از فرزندان امام حسن و امام حسین علیهما السلام هستند داخل شوند. 

متوکل به حضرت هادی علیه السلام گفت: شما خودتان داخل شوید. 

امام فرمود: مانعی ندارد، نردبانی آوردند و در محوطه ای که شش شیر بود امام داخل شد پس از ورود امام تمام شیرها خود را به امام نزدیک کردند و امام دست بر سر آنها می کشید 

وزیر متوکل گفت: تا این خبر منتشر نشده حضرت را خارج کن. 

متوکل گفت: ای ابوالحسن ما قصد سوئی نسبت به تو نداشتیم، فقط می خواستیم به گفته ات یقین پیدا کنیم، دوست دارم که بیرون بیایی

امام هادی علیه السلام برخاست و به طرف نردبان حرکت کرد در حالی که همه شیرها خود را به لباس حضرت می مالیدند

امام روی اولین پله نردبان که قرار گرفت متوجه شیرها شد و با دست اشاره کرد که بر گردند و شیر ها برگشتند،

امام از محوطه شیران خارج شد و فرمود: هر کس می پندارد که از فرزندان فاطمه است در این مکان برود 

متوکل به آن زن گفت: داخل محل شیران برو آن زن گفت: شما را به خدا دست نگه دارید من ادعای باطلی کردم من دختر فلانی هستم تنگ دستی و فشار مرا به این کار وادار کرد. 

متوکل گفت: او را داخل محوطه شیران بیافکنند. در این هنگام مادر متوکل شفاعت کرد و او را نجات داد. 

منابع:


بحار الانوار، ج 50، ص 149، شماره 35 از کتاب خرائج. 



:: موضوعات مرتبط: دین و زندگی 11 , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


اعتقاد مرد اصفهانی به امامت امام هادی علیه السلام

از مردی از اهالی اصفهان به نام عبدالرحمان که معتقد به تشیع بود، پرسیدند: چرا امامت امام هادی علیه السلام را پذیرفته‌ای؟

پاسخ داد:من صحنه ای را دیده ام که باعث شد به امامت امام هادی علیه السلام ایمان بیاورم:
من مردی فقیر بودم و اهالی اصفهان از من به دلایلی نزد متوکل، خلیفه عباسی شکایت کرده بودند.
روزی کنار قصر متوکل بودم که شنیدم متوکل امام هادی علیه السلام را احضار کرده است.
از مردمی که آنجا بودند پرسیدم:این مردی که احضار شده کیست؟
گفتند:«مردی از خاندان امام علی علیه السلام است که شیعیان به امامت او معتقد هستند.»
من با خود گفتم:از جایم حرکت نمی کنم تا او را ببینم.
مردم دو طرف مسیر، منتظر امام هادی ایستاده بودند که دیدیم سواره‌ای می‌آید. چون او را دیدم محبتش در دلم افتاد، و دعا کردم خداوند شر متوکل را از سر او دور سازد.


در این حال آن امام در حالی که به یال اسب خویش نگاه می کرد و توجهی به راست و چپ نداشت، جلو آمد و نزدیک من که رسید فرمود:
خداوند دعایت را مستجاب کند و عمرت را طولانی و مال و فرزندانت را زیاد فرماید.

پس از آن به اصفهان برگشتم. خداوند ثروت فراوانی به من عنایت کرد و اکنون تنها داخل خانه‌ام یک میلیون درهم سرمایه و ده فرزند دارم و تا به حال هفتاد و اندی عمر کرده ام.
آری، من معتقد به امامت مردی هستم که آنچه را در ذهنم بود دانست و خداوند دعایش را در حقم مستجاب فرمود.

منابع:
بحارالانوار، ج 50، ص 141، شماره 26، از کتاب خرایج.



:: موضوعات مرتبط: دین و زندگی 11 , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شما کجا و بزم شراب کجا امام مظلومم؟!
نویسنده : خدیجه
تاریخ : سه شنبه 15 بهمن 1398

متوکل، خلیفه سفاک و جبار عباسی، از توجه معنوی مردم به امام هادی علیه السلام بیمناک بود و از اینکه مردم به طیب خاطر حاضر بودند فرمان او را اطاعت کنند رنج می برد.

سعایت کنندگان هم به او گفتند ممکن است علی بن محمد (امام هادی) باطناً قصد انقلاب داشته باشد و بعید نیست اسلحه و یا لااقل نامه هایی که دالّ بر مطلب باشد در خانه اش پیدا شود.

لهذا متوکل یک شب بی خبر و بدون سابقه، بعد از آنکه نیمی از شب گذشته و همه ی چشمها به خواب رفته و هر کسی در بستر خویش استراحت کرده بود،

عده ای از دژخیمان و اطرافیان خود را فرستاد به خانه ی امام که خانه اش را تفتیش کنند و خود امام را هم حاضر نمایند.

اشعار تکان‌دهنده امام هادی(ع) در بزم شاهانه خلیفه عباسی

متوکل این تصمیم را در حالی گرفت که بزمی تشکیل داده مشغول می گساری بود. مأمورین سرزده وارد خانه ی امام شدند و اول به سراغ خودش رفتند. او را دیدند که اتاقی را خلوت کرده و فرش اتاق را جمع کرده، بر روی ریگ و سنگریزه نشسته به ذکر خدا و راز و نیاز با ذات پروردگار مشغول است. وارد سایر اتاقها شدند، از آنچه می خواستند چیزی نیافتند. ناچار به همین مقدار قناعت کردند که خود امام را به حضور متوکل ببرند.

وقتی که امام وارد شد، متوکل در صدر مجلس بزم نشسته مشغول می گساری بود.

دستور داد که امام پهلوی خودش بنشیند. امام نشست. متوکل جام شرابی که در دستش بود به امام تعارف کرد.

امام امتناع کرد و فرمود: «به خدا قسم که هرگز شراب داخل خون و گوشت من نشده، مرا معاف بدار.

متوکل قبول کرد، بعد گفت: «پس شعر بخوان و با خواندن اشعار نغز و غزلیات آبدار محفل ما را رونق ده. »

فرمود: «من اهل شعر نیستم و کمتر از اشعار گذشتگان حفظ دارم.» متوکل گفت: «چاره ای نیست، حتما باید شعر بخوانی. » .


مضمون این اشعار این است:

«قله های بلند را برای خود منزلگاه کردند و همواره مردان مسلح در اطراف آنها بودند و آنها را نگهبانی می‌کردند، ولی هیچ یک از آنها نتوانست جلو مرگ را بگیرد

و آنها را از گزند روزگار محفوظ بدارد. »

«آخرالامر از دامن آن قله های منیع و از داخل آن حصنهای محکم و مستحکم به داخل گودالهای قبر پایین کشیده شدند، و با چه بدبختی به آن گودالها فرود آمدند! » .

«در این حال منادی فریاد کرد و به آنها بانگ زد که: کجا رفت آن زینتها و آن تاجها و هیمنه ها و شکوه و جلالها؟ » .

«کجا رفت آن چهره های پرورده ی نعمتها که همیشه از روی ناز و نخوت، در پس پرده های الوان، خود را از انظار مردم مخفی نگاه می داشت؟ » .

«قبر عاقبت آنها را رسوا ساخت. آن چهره های نعمت پرورده عاقبة الامر جولانگاه کرمهای زمین شد که بر روی آنها حرکت می کنند! » .

«زمان درازی دنیا را خوردند و آشامیدند و همه چیز را بلعیدند، ولی امروز همانها که خورنده ی همه ی چیزها بودند مأکول زمین و حشرات زمین واقع شده اند! » .

صدای امام با طنین مخصوص و با آهنگی که تا اعماق روح حاضرین و از آن جمله خود متوکل نفوذ کرد این اشعار را به پایان رسانید.

نشئه ی شراب از سر می گساران پرید. متوکل جام شراب را محکم به زمین کوفت و اشکهایش مثل باران جاری شد.

به این ترتیب آن مجلس بزم درهم ریخت و نور حقیقت توانست غبار غرور و غفلت را، ولو برای مدتی کوتاه، از یک قلب پرقساوت بزداید.



:: موضوعات مرتبط: دین و زندگی 11 , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1

بسم الله الرحمن الرحیم

«من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق»
«کسی که شکرگزار مخلوق نباشد، شکرگزار خالق نیز نیست»

سلام
تقدیر وتشکر از دختران گلم به پاس زحماتشون
امیدوارم لحظه لحظه زندگی تون سرشار از موفقیت باشه.

دانش آموزان دهم انسانی:

مهدیه کوهستانی 20
مبینا سادات غمیلویی 19/5
فاطمه فرخ 19/25
نرگس کدخدا 19/25
نگین مختاری 19/25
نرگس سلگی 19
زهرا مرادی 19
عطیه جاپلقی 19
میترا قاسمی 19

دانش آموزان یازدهم انسانی :

سیده فاطمه حسینی 20
شقایق روشن رخ 20
مونا عبدالحمیدی 20
زهرا عبدالملکی 20
زهرا اسلامی 19/5
مائده بیرامی 19/5
فاطمه محمدی 19/5
محدثه نقی زاده 19/25
رابعه حسینی 19
حانیه داعی 19

دانش آموزان دوازدهم :

راحله بهسودی 20
مبینا زارعی 20
مونا کرمی مقدم 20
سارا محمودشاهی 20
فرزانه حیدری 19/25
زهرا زیدپور 19/25
زینب مشفق 19/25
فاطمه زارعی 19/25
مینا بالو 19
عزیزه حیدری 19
لیلا سلیمی 19

 

 

 

لیس للانسان الا ماسعی

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چهار نشانه بهشتیان
نویسنده : خدیجه
تاریخ : چهار شنبه 9 بهمن 1398

امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:

انَّ لاَِهْلِ الْجَنَّةِ اَرْبَعَ عَلاماتٍ: وَجْهٌ مُنْبَسِطٌ وَ لِسانٌ لَطیفٌ وَ قَلْبٌ رَحیمٌ وَ یَدٌ مُعْطیَةٌ؛

اهل بهشت چهار نشانه دارند:

روى گشاده (و متبسّم)،

زبان نرم،

دل مهربان

و دستِ دهنده (سخاوتمند).


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
پنج چیز در پنج جا
نویسنده : خدیجه
تاریخ : چهار شنبه 9 بهمن 1398


خداوند سبحان :

<عُدَّةُ الدَّاعِي، أَوْحَي اللَّهُ تَعَالَي إِلَي دَاوُدَ (ع) يَا دَاوُدُ إِنِّي وَضَعْتُ خَمْسَةً فِي‏ خَمْسَةٍ وَ النَّاسُ يَطْلُبُونَهَا فِي خَمْسَةٍ غَيْرِهَا فَلَا يَجِدُونَهَا وَضَعْتُ الْعِلْمَ فِي الْجُوعِ وَ الْجَهْدِ وَ هُمْ يَطْلُبُونَهُ فِي الشِّبَعِ وَ الرَّاحَةِ فَلَا يَجِدُونَهُ وَضَعْتُ الْعِزَّ فِي طَاعَتِي وَ هُمْ يَطْلُبُونَهُ فِي خِدْمَةِ السُّلْطَانِ فَلَا يَجِدُونَهُ وَ وَضَعْتُ الْغِنَي فِي الْقَنَاعَةِ وَ هُمْ يَطْلُبُونَهُ فِي كَثْرَةِ الْمَالِ فَلَا يَجِدُونَهُ وَ وَضَعْتُ رِضَايَ فِي سَخَطِ النَّفْسِ وَ هُمْ يَطْلُبُونَهُ فِي رِضَا النَّفْسِ فَلَا يَجِدُونَهُ وَ وَضَعْتُ الرَّاحَةَ فِي الْجَنَّةِ وَ هُمْ يَطْلُبُونَهَا فِي الدُّنْيَا فَلَا يَجِدُونَهَا.>

<خداي متعال به داوود نبي عليه آلاف التحيه و الثناء وحي كرد كه :

اي داوود من پنج چيز را در پنچ جا قرار داده ام ولی مردم آن را در پنج جای ديگر جستجو می كنند بنا بر اين به آن دست نمی يابند :

من علم و دانش را درگرسنگی و تلاش فراوان قرار داده ام مردم آن را در سيری و راحتی جستجومي كنند و نمی يابند.
من عزت و افتخار را در عمل به دستورات و فرامين خودم قرار داده ام ولي مردم آن را در خدمتگذاری به ستمگران جستجو می كنند و هرگز نمی يابند.
من بی نيازی را در قناعت قــرار دادم و مــردم آن را در زيادی ثروت جستجـــو مي كنند و هرگز نمی يابند.
من رضاي خودم را در سختي و ناراحتی نفس اماره قرار دادم ولی مردم آن را در جلب رضايت نفس اماره جستجو مي كنند و هرگز نمی يابند
من راحتي و آسايش حقيقي و كامل را در بهشت قرار داده ام ولی مردم آن را در دنيا جستجو مي كنند و هرگز نخواهند يافت.>
                                             
                                                                                                                               
عده الداعی


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان صبح امید و آدرس tagbakhshiyan1.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار مطالب

:: کل مطالب : 1220
:: کل نظرات : 3317

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 22

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز :
:: باردید دیروز :
:: بازدید هفته :
:: بازدید ماه :
:: بازدید سال :
:: بازدید کلی :

RSS

Powered By
loxblog.Com