به نام خدای مهربانی ها
سهم من از آسمان
مناجات باخدا :
مهربان خدای من
تو ! لایتناهی
و
آسمانت بی نهایت ولایتناهی
و
روحم چون تو خدایی ولایتناهی
اما چه مصیبتی است که با دست خود بر سرخود آورده ام
سهم من از آسمان دوبال است وهمین!
اما چه کنم بارِ گناه ؛ بالم را شکست!
امیدم به دریای رحمتت بر گناهم جرات داد.
چه بگویم که درهرکاری همه را دیدم جز تو!
ازهمه ترسیدم جز تو!
اصلا تو مرا جوری آفریدی که همه آسمان هم برایم کم باشد!
روحی بس عظیم تر از آسمان به من بخشیدی
وای برمن که با فاصله ازتو آسمانم کوچک وکوچک وکوچک تر شد...
وحال ، روحم ؛ در قفس تن
وهر دو در قفس عالم حبس شده است حصار اندر حصار !
مهربانا !
آنگاه که مرا روحی به وسعت هفت آسمان نه ! بلکه به وسعت خودت بخشیدی مرا آموختی که یاس ازپرواز یعنی مرگ پرنده
درشیشه وجودم مرهم * استغفار * را تعبیه کردی
ای نامت درمان همه دردهایم !
نامت را می خوانم
دیده ام می بارد
آسمان آلوده ام زلال می گردد
بال وپرم جان می گیرد
و روحم اوج میگیرد
دوباره آسمانی می شوم
آری!
من از توام
به سوی تو باز میگردم
واین است رمز آرامش
پرواز به سوی تو
تویی که خریدار نقد شکسته بالانی
بال شکسته میخری وآسمان آسمان مهر میفروشی
اری تو تنها خریدار:
_دل شکسته
_زبان لال از وصفت
_پای لنگ درمسیرت
_پشتی خمیده از گناهی
سهم من ازآسمان بی تو فقط یک ابر پاره ست
خواب آشفته ؛ همین ؛ کابوسِ مرگِ یک ؛ ستاره ست
بی تو تنها ؛ زنده ام ! از زندگی کردن خبر نیست!
بی تو تنها ؛ برده ام ! ازبندگی کردن خبر نیست!
بی تو همرنگ غروب سرد پاییزم !بهارم
سهم من ازآسمان آیا همین است ؟ ای قرارم !
مهربانا ! زمین نمیخواهم
من فقط ! آسمان می خواهم
خدیجه تاج بخشیان
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1